جایگاه من بهعنوان معلّم آینده نظام تعلیموتربیت
از میان تمامی عوامل آموزشی و تربیتی، نقش معلّم بهعنوان مهمترین عامل نظام تعلیم و تربیت، جایگاه و اهمیت بسزایی دارد. معلّم در رشد و پرورش دانشآموزان، نقش بسیار مهمی را ایفا میکند. تمامی فعالیتهای معلّم، مانند شناخت فرآیند رشد کودکان و نوجوانان، شیوههای تدریس و علاقهمندی به رشته تدریس خود، از عواملی هستند که در آموزشوپرورش دانشآموزان، دخالت زیادی دارند. معلّمانی که در تدریس خود از شیوههای متعددی استفاده میکنند، بر محتوای رشته تدریس خود تسلط دارند و به کار خود عشق میورزند.این معلّمان دانشآموزانی توانا و خلاق پرورش میدهند. معلّم برای کسب موفقیت در تدریس، باید از نظریههای نوین آموزشی و روانشناسی آگاهی و اطلاعات لازم و کافی داشته باشد(حیدری شاد، 1391). روش تدریس معلّم باید با اصول و اهداف آموزشوپرورش و ویژگیهای شخصیتی دانشآموزان هماهنگ باشد، تا بتواند ضمن جهت دادن به فعالیتهای تربیتی و آموزشی خود، شاگردان را بهسوی اهداف تعلیم و تربیت هدایت و راهنمایی کند. فراگیران در هر یک از دورههای آموزشی نیازهای ویژهای دارند. بنابراین آشنایی مربیان و معلّمان با خصوصیات رشد و نیازهای دانشآموزان در هر یک دورههای تحصیلی میتواند در پیشرفت یادگیری و رشد و تکامل شخصیت آنها مؤثر باشد.
معلّمی که امروزه مورد تأکید جوامع آموزشی و سیستم تعلیم و تربیت جهانی است، معلّمی فکور و کارآمد است. ازآنجاییکه رویکرد سازهنگر در سیستم تعلیم و تربیت اهمیت یافته است،آموزش به شیوه معلّممحور به آموزش دانشآموزمحور تبدیل شده است، امروزه معلّم به جای آنکه، تنها معلومات را در قالب سؤالهای کلیشهای به دانشآموزان انتقال دهد، وظیفه نظارت، هدایت و راهنمایی را بر عهده دارد تا فراگیر خود به ساخت دانش خویش مبادرت ورزد. ازاینرو، ساختن گرایی یا رویکرد سازهنگر یکی از ارکان اصلی نظام تعلیم و تربیت نوین است.
به نظر میرسد، معلمی که امروزه میتواند پاسخگوی نیازهای سیستم تعلیم و تربیت باشد، باید به جدیدترین یافتههای روانشناسی تربیتی و روشهای نوین تدریس، مجهز گردد. اگر بخواهم در آینده یک معلّم کارآمد برای سیستم تعلیم و تربیت باشم، باید به اصول و نظریههای روانشناسی تربیتی و روشهای تدریس مسلط باشم. باید اصولی را فراگیرم که بهجای تنبیه دانشآموزان، مدیریت کلاس درس را بیاموزم. دانشآموزان را هدایت کرده و تفاوتهای فردی آنان را مدنظر قرار دهم و بر ویژگیهای شناختی، عاطفی و عملکردی دانشآموزان آگاهی یابم. وقتی که تدریس خود را با یک سرعت یکنواخت انجام میدهم، نباید انتظار داشته باشم که دانشآموزان همگی به مفهومی که تدریس کردهام، مسلط شوند. زیرا همهی دانشآموزان با یک سرعت یاد نمیگیرند. از این رو، طبق مدل یادگیری تحصیلی کارول و یادگیری در حد تسلّط بلوم، باید زمان تدریسم را به گونهای تنظیم کنم که به دانشآموزانی که خیلی فعال هستند، تمرینهای طبقهبندی شده دهم تا احساس خستگی نکنند و برای آموزش دانشآموزانی که مفهوم را نتوانستهاند یاد بگیرند، زمان زیادی را صرف کنم.
دکتر سیف در کتاب روانشناسی تربیتی خود میگوید:’’رسالت آموزش و مدرسه، کمک به رشد شناختی، عاطفی، اجتماعی و فیزیکی دانشآموزان است.‘‘(سیف، 1392، ص 637).
باید یاد بگیرم که اقدام پژوهی، درس پژوهی و بهطورکلی «پژوهش حین عمل» از ابزارهای توسعة حرفهای من است. برای تدریس مؤثر باید یاد بگیرم که همواره باید مطالعه کنم و دانشآموزان را برای زندگی در آینده آماده کنم. اگر هدف تعلیم و تربیت را طبق برنامه درس ملّی و سند تحول بنیادین، «تربیت شهروند مطلوب» مبتنی بر فطرتگرای توحیدی و جهانبینی اسلامی بدانم، باید تدابیری را بیندیشم که از طریق آن، دانشآموزان را بهعنوان یک انسان برای زندگی در جامعه در قالب شهروند مطلوب آماده سازم. اما باز هم در این زمینه نارساییهایی وجود دارد. اگر بین دانشجومعلّمان فعال در عرصههای مختلف علمی و دانشجومعلّمانی که هیچ فعالیتی از خود نشان ندادهاند تفاوتی نباشد، موجب کاهش انگیزه دانشجومعلّمان فعال میشود.
خواهند گفت:« وقتیکه معدلمان و یا مقالاتمان هیچ تأثیری در ارتقای درجه معلّمی ما در آموزشوپرورش ندارد، پس چرا اینهمه تلاش میکنم».
یکی از انتقادات اساسی من به دانشگاه فرهنگیان، همین عدم تمایز بین دانشجومعلّمان است که باید برای دانشجومعلّمان فعال، نخبه و بااستعداد، امتیازاتی در نظر بگیرد.