چه بخواهیم و چه نخواهیم، امروزه تدریسی کارآمد است که بر پایه ویژگیهای شخصیتی، عاطفی و روانی دانشآموزان بنا شده باشد. انتقال صرف محتوا، تنبیههای بدنی، حفظ کردن محتوای ارائهشده، دیگر جایی در سیستم تعلیم و تربیت جامعة داناییمحور ندارد. امروزه، آموزش نمیدهیم تا در نهایت ارزشیابی کنیم. بلکه امروزه، ارزشیابی در خدمت یادگیری و آموزش است. ازاینرو، ارزشیابی میکنیم تا فرآیند تدریس خود را بهبود بخشیم و میزان یادگیری و تسلط دانشآموزان را شناسایی کرده و نقاط ضعف را مرتفع کنیم. امروزه بهجای استفاده از روشهای خشک کتبی و شفاهی ارزشیابی، از خودسنجی، همسالسنجی، سنجش مشاهدهای، آزمون مدادکاغذی، فهرست وارسی استفاده میکنیم. میخواهیم این حس را در دانشآموز ایجاد کنیم که، برای نمره درس نخواند، بلکه برای یادگیری درس بخواند تا بتواند از آموختههای خود در زندگی روزمره استفاده کند.
اگر بخواهیم یک دید کلی نسبت به این عناوین پیدا کنیم، ناخودآگاه به این اصل میرسیم که، دانشآموز، خود به ساخت دانش خود بپردازد. بداند چرا یاد میگیرد و چگونه میتواند آموختههای خود را در موقعیتهای مختلف به کار بندد. بهجای اندیشیدن به نتیجه عملکرد(نمره) به خود عملکرد و شیوه انجام عمل (فرآیند) توجه کند. همه این موارد در رویکرد ساختنگرایی (ساختارگرایی) مطرح است.
نظریه ساختارگرایی ریشه در افکار و اندیشههای پیاژه، ویگوتسکی و دیدگاه فراشناخت برونر دارد. ساختارگرایی دیدگاهی در حوزه تحول شناختی است و فرض میکند تحول شناختی فرآیندی است که در آن کودک فعالانه دانش نظامهای معنا و درک واقعیت را از طریق تجربه و تعامل، جذب و تطابق مداوم اطلاعات جدید بنا مینهد.
جوهره اصلی نظریه ساختارگرایی این اندیشه است که اگر قرار است یادگیرنده یاد بگیرد، باید بتواند اطلاعات پیچیده را بهطور شخصی کشف و تبدیل کند و تحول شناختی هنگامی روی میدهد که مفاهیم و تصورات قبلی در پرتو اطلاعات جدید دستخوش فرآیند بیتعادلی شود. طبق این دیدگاه، معلم فقط نقش فراهم کردن نردبان را دارد و این دانشآموز است که خود باید با تلاشش،از این نردبان بالا رود.
نظریه ساختارگرایی بر دو اصل استوار است:
ü دانش بهصورت انفعالی دریافت نمیشود، بلکه بهصورت فعال بهوسیله یادگیرنده بنا میگردد.
ü کارکرد شناخت قابل تعدیل است و در خدمت سازماندهی دنیای تجربی است.
با توجّه به آنچه مطرح گشت، نظریهای که میتوانم بهعنوان معلّم سیستم تعلیم و تربیت به آن پایبند باشم و متناسب با آن به تدریس بپردازم، دیدگاههایی مبتنی بر ساختارگرایی و شناختی است. زیرا احترام به دانشآموزان و توجه به تفاوتهای فردی آنان، از جمله مواردی بود که در رویکرد ساختارگرایی یافتم و به نظر میرسد دیدگاهها و اندیشه من پیرامون دانشآموزان به این رویکرد(ساختارگرایی)نزدیکتر است. البته برای پویایی آموزش، از نقطه نظرات رویکردهای دیگر نیز بهرهمند خواهم شد. اما محور فعالیتهایم بر پایه احترام به دانشآموز به عنوان یک انسان(طبق سلسله نیازهای مزلو) و توجه به تفاوتهای فردی آنان و فراهم کردن زمینه رشد و اعتلای فکری، علمی و فعالیتهای عملی دانشآموزان خواهد بود.