دکتر حسن انوری در معنی واژه «آرمان» در کتاب فرهنگ روز سخن مینویسد:
’’تصوراتی که برای ساختن جنبههای گوناگون زندگیِ مطلوب در ذهن انسانهاست؛ آنچه باید باشد و به آن میاندیشیم‘‘(انوری، 1383، ص 15).
اگر معلّمِ آرمانی را معلّمِ کارآمد تعریف کنم، چه عاملی باعث میشود تا معلّمی را کارآمد بدانند؟ همه دانشآموختگان با معلّمان خوب و بد سروکار داشتهاند. آیا تفاوتی بین آنها وجود دارد؟ آیا معلّمان کارآمد باهوشترند؟ آیا شخصیت آنها با کار معلّمی بیشتر تناسب دارد؟ آیا برخی از افراد برای معلّمی زاده شدهاند؟ این سؤالاتی است که در خصوص معلّم کارآمد میتواند مطرح شود.
معلمی هنر توأم با علم است.اگر مشوق فعالیت در حیطه معلمی در وجود یک معلم باشد، مسلماً سعی خواهد کرد تا بر اصول و بنیانهای نظری حیطه معلمی مسلّط گردد. بهطورکلی، تحقیقات نشان میدهد که هوش و شخصیت معلّم، در مقایسه با توان عملی و کاربردی او در کلاس درس از اهمیت کمتری برخوردار است(گلاور و برونینگ، 1375، به نقل از اورتسون و اسمیلای، ص 10). یک معلّم کارآمد، مجهز به آخرین یافتههای روانشناسی تربیتی مرتبط با حوزه تدریس خود است.
من نیز بهعنوان معلّم آینده نظام تعلیم و تربیت، باید به حدی برسم که در آن، قدرت تفکر دانشآموزان را پرورش دهم، رشد شناختی و مهارتی آنها را تسهیل کنم، بهخوبی از اداره کلاس درس برآیم. درس خود را در کیفتی بالا عرضه کنم و یادگیری دانشآموزان را ارزیابی کرده و خود را با شرایط متغیر تطبیق دهم. یکی از دغدغههای ذهنی من این است که چه اقداماتی باید انجام دهم که مدرسه، به جای اینکه محلی اجباری برای حضور دانشآموزان باشد، به مکانی نشاطانگیز و شاداب برای آموزش و یادگیری تبدیل شود؟ «نیاز به دانستن» از جمله نیازهای رشد در سلسله نیازهای مزلو میباشد. دانشآموزان نیاز دارند تا برای زندگی مطلوب در محیطی که مورد هجوم انواع فرهنگها است، بیاموزند و یک زندگی پویا برای خود رقم زنند. اما وقتی زمینه یادگیری صحیح و دانستن پویا، برای دانشآموزان فراهم نشود و آنها حضور در کلاسها را یک نوع اجبار از سوی خانواده و مدرسه تلقی کنند، مسلماً آنها با آمادگی ذهنی خوب در کلاس حضور نمییابند. سعی در ارتقای انگیزه دانشآموزان از جمله وظایف اصلی من خواهد بود. زیرا به خوبی میدانم که هرچقدر هم به محتوای درسی تسلّط داشته باشم اما دانشآموزانم برای یادگیری محتوای درسی انگیزه نداشته باشند، یادگیری با مشکل مواجه خواهد شد.
روشهای تدریسی که استفاده خواهم کرد، باید متناسب با روحیة فراگیران و شرایط کلاس درس باشد. ممکن است در جوامع شهری، یک نوع روش تدریس، مؤثر واقع شود اما همان روش تدریس در جوامع روستایی نتواند کارساز باشد و بالعکس؛
بهطورکلی، میخواهم معلّمی باشم که دارای ویژگیهای زیر است:
ü به تفاوتهای فردی دانشآموزان ازلحاظ چگونگی تفکر اهمیت دهم.
ü قدرت اندیشیدن (تفکر) را در دانشآموزان ارتقا بخشم.
ü بهسرعت بتوانم انگیزه دانشآموزان را ارتقا بخشیده و بهراحتی با آنها ارتباط برقرار کنم.
ü شرایطی را فراهم کنم که دانشآموزانم نسبت به من و کلاس درس، اعتماد داشته باشند.
ü سعی کنم بهجای پرورش حس رقابت، بر همکاری که تجارب یادگیری مثبتی را برای دانشآموزان در بردارد تأکید کنم.
ü فعالیتهای کلاس را به نحوی سازمان بخشم که موجب شکلگیری «خودپنداره مثبت» در فراگیران شود.